داستان کوتاه پسر زیبا رو گـــــــــــــــــــــرافیک
.:: Your Adversing Here ::.
 

داستان کوتاه پسر زیبا رو

داستان کوتاه پسر زیبا رو

پسر جوان و زیبارویی بود که فکر می کرد باید با زیباترین دختر جهان ازدواج کند.
اوفکر می کرد به این ترتیب بچه هایش زیباترین بچه های روی زمین می شوند.
پسر مدتی بااین فکر در جستجوی همسر یکتایی برای خودش گشت.
طولی نکشید که پسر با پیرمردی آشنا شد که سه دختر باهوش و زیبا داشت.
پسر ازپیرمرد درخواست کرد که با یکی از دخترانش آشنا شود.
پیرمرد جواب داد: هیچ یک ازدخترانم ازدواج نکرده اند و با هر کدام که می خواهید آشنا شوید.
پسر خوشحال شد. دختر بزرگ پیرمرد را پسندید و باهم آشنا شدند. چند هفته بعد، پسرپیش پیرمرد رفت و
با مِن و مِن گفت: آقا، دخترتان خیلی زیبا است، اما یک عیب کوچک دارد. متوجه نشدید؟! دخترتان کمی چاق است.
پیرمرد حرفش را تایید کرد و آشنایی با دختر دومش را به پسر پیشنهاد داد.
پسر بادختر دوم پیرمرد آشنا شد و به زودی با یکدیگر قرار ملاقات گذاشتند.
اما چند هفته بعد پسر دوباره پیش پیرمرد رفت و گفت: دختر شما خیلی خوب است.
امابه نظرم یک عیب کوچک دارد. متوجه نشدید؟! دخترتان کمی لوچ است.
پیرمرد حرف او را تایید کرد و آشنایی با دختر سومش را به پسر پیشنهاد کرد.
بهزودی پسر با دختر سوم پیرمرد دوست شد و با هم به تفریح رفتند
.

یک هفته بعد پسر پیش پیرمرد رفت و با هیجان گفت

دختر شما مثل پشمِ بی لک است

. همان کسی است که دنبالش می گشتم. اگر اجازه دهید،

 به رویایم برسم و با دختر سوم تان ازدواج کنم!

چندی بعد پسر با دختر سوم پیرمرد ازدواج کرد

چند ماه بعد همسرش دختری به دنیاآورد.

اما وقتی که پسر صورت بچه را دید، از وحشت در جایش میخکوب شد.

این زشت ترین بچه ای بود که به عمرش می دید. پسر بسیار غمگین شد

 و پیش پدر همسرش رفت و

با گِله گفت: چرا با این که هر دوی ما این قدر زیبا و خوش اندام هستیم، 

ولی بچه ما به این زشتی است؟

پیرمرد جواب داد: دختر سوم من قبلا دختر بسیار خوبی بود.

اما او هم یک عیب کوچک داشت. متوجه نشدی؟!

او قبل از آشنا شدن با تو حامله بود.!!!

البته این مسئله قابل تعمیم به کل نیست.

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت

اما همگان را برای همیشه هرگز...

مواظب باشید فریب نخورید 

در انتخاب ملاکهای ازدواج دقت کنید.

 



نظرات شما عزیزان:

نگار(یک نفر)
ساعت1:59---25 بهمن 1391
باران همیشه میبارد ولی مردم ستاره ها را بیشتر دوست دارند...
نامردیست
آن همه اشک را به یک چشمک فروختن..

سلام.
خیلی وقت بود بهت سرنزده بودم.

عالی بود.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

  • نوشته : مهدی
  • تاریخ: سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,

  • shomal24

    مهدی

    shomal24

    http://shomal24.loxblog.com

    گـــــــــــــــــــــرافیک

    داستان کوتاه پسر زیبا رو

    گـــــــــــــــــــــرافیک

    به وبلاگ من خوش آمدید، امید وارم مطالبی که در وبلاگم قرار میدم براتون مفید باشه . خواهش می کنم اگه پیشنهاد و یا انتقادی دارید حتماً در قسمت نظرات بنویسید... موفق باشید. به وبلاگ من خوش آمدید

    گـــــــــــــــــــــرافیک