حكايت گـــــــــــــــــــــرافیک
.:: Your Adversing Here ::.
 

حكايت

حكايت

درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است

غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده

و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود

درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته

و انسانها به دور خویش میگردند

در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست

دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید

غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود

درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم

شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست.

 

با تمام وجود گناه کردیم نه نعمت هایش را از ما گرفت و نه گناهانمان را فاش کرد

بیندیش اگر اطاعتش بکنیم چه می شود .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

  • نوشته : مهدی
  • تاریخ: پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:حكايت _ داستان _ داستان كوتاه _ داستان آموزنده,

  • shomal24

    مهدی

    shomal24

    http://shomal24.loxblog.com

    گـــــــــــــــــــــرافیک

    حكايت

    گـــــــــــــــــــــرافیک

    به وبلاگ من خوش آمدید، امید وارم مطالبی که در وبلاگم قرار میدم براتون مفید باشه . خواهش می کنم اگه پیشنهاد و یا انتقادی دارید حتماً در قسمت نظرات بنویسید... موفق باشید. به وبلاگ من خوش آمدید

    گـــــــــــــــــــــرافیک